کمی قبلترها، شاید نزدیک به دو دهه پیش که اسکناسهای دهتومانی هنوز ارزش داشت نام، عکس و جملهای از شهید آیتالله مدرس حتی برای بچههای دبستانی هم آشنا بود؛ جملهای که بعدها بهعنوان یک اصل در اندیشه کوچک و بزرگ آن نسل نقشبست؛ “دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما”
پرورش این اندیشه در طول زمان باعث رویش تفکر “اسلامِ جامع” و توقع ایجاد حکومت اسلامی و نهایتاً براندازی حکومت جائر و نظام طاغوتی ۲۵۰۰ ساله در ایران شد. به همین دلیل دشمنان اسلام و ایران که تفکر سیاسی اسلام را مانع بقای خود میدیدند زدودن اندیشه برخاسته از آن تفکر را جزء برنامههای اصلی لابیها استعماری، سرویسهای جاسوسی و ناقلهای فرهنگی خود قراردادند و سیاستزدایی بهعنوان یک راهبرد در اندیشه تهاجمی دشمن مشخص گردید.
*چیستی سیاست
این سؤال جای طرح دارد که مگر سیاست چیست که تا این حد موردتوجه جریانهای استعماری قرارگرفته است؟ سیاست را میتوان اینگونه تعریف کرد: “سیاست درواقع نیازسنجی، آسیبشناسی و برنامهریزی در راستای بقاء، رشد، توسعه و تعالی یک اندیشه است.”
وقتی به کسی میگویی تو به سیاست کاری نداشته باش یعنی برای بقاء، رشد، توسعه و تعالی خود برنامهای نداشته باش.
اما مسئله سیاستزدایی در جوامع اسلامی چیزی نبود که بهراحتی اتفاق بیفتد و باوجود بزرگانی چون مراجع عالیقدر میرزای شیرازی، آیتاللهالعظمی محمدحسین نائینی، آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، آیتالله سید عبدالحسین لاری و… که لااقل در طول تاریخ معاصر، این تفکر را تقویت میکردند و نیز با ریخته شدن خونهای مقدسی چون خون مجاهد شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری و آیتالله سید حسن مدرس در این راه پایههای این تفکر بسیار مستحکم شده بود؛ تا آنجا که مبارزانی چون شهید سید مجتبی نواب صفوی ویارانش، شهید علی اندرزگو و بسیاری دیگر حاضر شدند جان خود را درراه اعتلای این تفکر و تشکیل حکومت اسلامی فدا کنند. به همین دلیل باید برنامهای بلندمدت ریخته میشد تا دین از صحنه سیاست حذف شود. برای این کار مراحل زیر باظرافت و دقت زائدالوصفی صورت پذیرفت. برای ایجاد برش میان دین و سیاست باید دو لبه قیچی تیز میشد لبه تحجر دینی و لبه روشنفکری و برای این کار مرحلههای زیر یکی پس از دیگری در دستور کار قرار گرفت.
*شعاری بهظاهر مقدس
برای اینکه بتوانند جامعه متحجران دینی را که متأسفانه قشر قابلتوجهی بودند متقاعد کنند باید از همان در تقدس وارد میشدند؛ به همین منظور به جامعه دینی القاء شد که دین وادی مقدسی است و ورودش به عرصه سیاست که وادی نقد و نقادی است باعث شکسته شدن حرمت دین میشود، برای اینکه جامعه مقدسمآب حاضر شوند این استدلال را بپذیرند باید یک نفرت خاصی از سیاست به وجود میآمد و در اینجا بود که واژهها و اسلوبهایی مثل سیاست نجس و یا سیاست کثیف، خلق و دردهان ها گذاشته شد تا از این رهگذر به افکار متدینین ناآگاه القاء شود که حواستان باشد دینتان آلوده به نجاست سیاست نشود؛ و این دقیقاً یک لبه قیچی برش دین از سیاست بود که تا حدودی هم توانست جامعه مقدس متحجر و حتی بعضی از بزرگان که تقدس را فقط در سلاموصلوات میدیدند قانع کند. از طرفی با تقویت اندیشه پوسیدهای که برگرفته از فهم غلط از روایات اهلبیت (ع) بود حکومتهای قبل از ظهور را یککاسه کرده و چنین القاء نمودند که همه حکومتهای قبل از ظهور طاغوت هستند تفکری که مروجان آن تحت عنوان انجمن حجتیه به رهبری شیخ محمود حلبی شناخته شدند. اینجا دقیقاً همانجائی بود که فریادهای امام راحل بر سر روحانیت متحجر بلند شد و مقتدرانه فریاد زدند: و الله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّقی کردهاند. سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه میگیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم.۱
باوری به نام ناکارآمدی دین
از طرفی جامعه روشنفکر باید برای تقویت این اندیشه همراه میشد تا با وجهه بهظاهر فرهیخته منورالعقولها پشتوانه نخبگانی و بالتبع مردمی این اندیشه فراهمشده و جدائی دین از سیاست بهعنوان یک مطالبه عمومی مطرح شود. اینجا بود که اندیشه عدم توانایی دین در اداره جامعه مطرح شد و جریانهای سکولار و حرکتهای کمونیستی به تقویت آن پرداختند آنها در بهترین حالت در فکر واتیکانیزه کردن و تضییع دایره جغرافیایی اندیشه سیاسی اسلام بودند.
*میوه تحجر دینی و روشنفکری سکولار
از شجره خبیثه تحجر دینی و روشنفکری سکولار، بیتفاوتی سیاسی اجتماعی به بار آمد که نتیجهاش رهایی جبهه باطل از تقابل با اندیشه اسلامی گردید. در این فضا مجالس اهلبیت با شور فراوان برگزار میشد و به اسم حسینابنعلی قمههایی را که باید بر سر دشمن فرود میآوردند بر سرخود میزدند؛ اما حاضر نبودند به منش سیدالشهدا که قیام برای اصلاح امت و تغییرات سیاسی و اجتماعی بود تمسک کنند.
رهبر فرزانه انقلاب در خصوص دینداران جدا از سیاست و مشوقان بهظاهر متدین جدائی دین از سیاست میفرمایند:
آنکسانی که با تکیهی به دینداری و با عنوان کردن دینداری، سعی میکنند جامعه را سیاستزدایی کنند، جوانان را سیاستزدایی کنند، جوانان را از حضور در عرصههای کشور دورنگه دارند، اشتباه میکنند، راه خطا میروند، دچار انحرافاند؛ این ابعاد با همدیگر است.۲
برای ملموستر شدن نکته بالا این داستان از استاد حسن رحیمپور ازغدی خواندنی است:
میگویند زمانی که روسها آذربایجان را گرفته بودند، روز عاشورا که بیستتا سی هزار قمهزن در خیابانهای تبریز آمده بود، همان روز روسها عالم مشروطهخواه و مجاهد تبریز-میرزاعلی ثقهالاسلام تبریزی- را گرفته بودند و میخواستند اعدامش کنند، در میدان مرکزی شهر این آخوند مجاهد را آوردند به دار بکشند، بیست هزار مرد هم در خیابانها، قمه میزدند، یکی رفت پیش قمه زنها، گفت شما که اینها را توی سرخودتان میزنید، من نمیگویم توی سر روسها بزنید ولی لااقل با همین قمهها بیایید به میدان اعدام و پای چوبه دار که اینها ببینند بیست هزار آدم قمه بهدستآمده و بترسند و ایشان را به دار نکشند، قمه زنها گفتند برو خجالت بکش، اباعبدالله را سیاسی نکن، امام حسین را بگذار برای ما، امروز ما آمدیم با امام حسین حال کنیم و قمه بزنیم … خب این نوع امام حسین را، انگلیس و روس قمههایش را میخرند و هدیه میدهند ۳
مقام معظم رهبری۴ نیز در اجتماع زائران و مجاوران حرم رضوی در تاریخ ۱/۱/۱۳۹۵ به همین مفاهیم اشاره فرموده و بطلان این نظریه را به صورت کامل بیان فرموده و اندیشمندان و حوزویان را به این خطر توجه داده اند.
امروز نیز دشمن به طرق مختلف سعی میکند تا جوانان را از وادی سیاست و توجه به جریانهای پیرامونشان غافل سازد و اینگونه القاء کند که سیاست آدم خودش را دارد و بحثها و مطالب سیاسی جز ناراحتی و تنش چیزی به بار نمیآورد که در این میان نقش شبکههای اجتماعی و شعار سیاسی ننویس بسیار پررنگ است.
۱. صحیفه نور امام خمینی، جلد ۱ – صفحه ۲۷۰
۲. بیانات مقام معظم رهبری در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(ره) ۱۴/۳/۱۳۹۰
۳. زندگی به سبک امام حسین سال ۹۱ استاد رحیمپور ازغدی
۴. http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=32695
عبد الصالح شمس اللهی